۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۴۵

الا ای سرو ناز بوستانی
به غایت دلفریب و دلستانی

جهان بادت به کام ای سرو آزاد
که تو آرایش این گلستانی

به روی گل بناز ای بلبل مست
که تو با عاشقان همداستانی

نگردانم سر از فرمان و رایت
گرم بوسی دهی ور جان ستانی

به میدان وفا در چرخت آرم
اگر خود رستم زابلستانی

مگر لطفی کنی ای دوست یک شب
ز دست هجر خویشم واستانی

ز دستان و فنش ای دل همیشه
ز بدنامی به عالم داستانی

جهانی بر در او بار دارند
چرا باری تو دور از آستانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.