هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج شاعر از دوری معشوق و بی وفایی اوست. شاعر از عهدشکنی معشوق شکایت دارد و درد فراق را توصیف می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که دردش را درمان کند و از بوی زلف او و یادش می‌گوید که چگونه ذهنش را مشغول کرده است. شاعر همچنین از ناامیدی در عشق و سختی‌های آن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و ناامیدی نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۳۵۰

تو عهدی کرده ای جانا که از من سر نگردانی
تویی سرو روان جان به باغ عمر ما دانی

قدت چون همّتم بالا گرفت اندر سرابستان
از آن در درنمی آید مرا آن سرو بستانی

بسا دردی که من دارم ز درد دور هجرانت
ولی چاره نمی دانم چو دردم را تو درمانی

بکن درمان درد ما طبیبا از کرم روزی
که می ترسم به درد خویشتن ناگه فرو مانی

دماغم عنبرآگین شد به بوی زلف شبرنگت
بگو ای باد جان پرور مگر از کوی جانانی

تو عمری و نمی باشد به عمر امّید چندانی
و اگر باشد مرا از تو، تو دانی آن هم ز نادانی

دلم هر لحظه می گوید که ترک عشق بازی کن
جوابش می دهم کای دل مگو چیزی که نتوانی

چو یاد زلف مشکینت به خاطر آورم جانا
جهان را باز نشناسم به جانت از پریشانی

جهان از دست جور تو به جان آمد ز غم خوردن
ازین بهتر نشاید کرد تدبیر جهانبانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.