هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید و از رنج‌ها و سرگردانی‌های ناشی از این عشق شکایت می‌کند. او توصیف زیبایی معشوق را فراتر از توان قلم می‌داند و بیان می‌کند که هیچ عاشقی به اندازه‌ی او حیران و شیفته‌ی معشوق نیست. درد عشق در دل شاعر است و تنها درمان آن، معشوق است. نقش چهره‌ی معشوق در خیال شاعر جاری است و او را تسلی می‌دهد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۱۳۵۲

دل بدادم به تو ای دوست من از نادانی
تا کشیدم ز غمت این همه سرگردانی

چند طومار صفت پیچ به پیچم بدهی
چند همچون قلمم راست به سرگردانی

قلم از شرح جمال تو به عجز آمده است
زآنکه هر وصف که گوید تو دو صد چندانی

گرچه عشّاق رخت هست فراوان لیکن
کس نبودست به روی تو بدین حیرانی

در دلم هست بسی درد و طبیبان گویند
هر که را هست چنین درد توأش درمانی

بی تکلّف همه در نقش رخت حیرانند
نقش بندان جهان ای بت چین تا دانی

نقش رویت به خیالم همه شب می گذرد
گوید از دیده مرو زآنکه بدو درمانی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.