هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌باختگی خود سخن می‌گوید و از رنج‌های ناشی از فراق و جفای معشوق شکایت می‌کند. او از غمزه‌های معشوق که مانند تیر جفا بر دلش نشسته، گلایه دارد و از پشیمانی ناشی از عشق‌ورزی می‌نالد. شاعر همچنین ابراز می‌کند که جز معشوق، کسی را قبله‌گاه خود نمی‌داند و از درد فراق او رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'غمزه کافرکیش' و 'تیر جفا' ممکن است نیاز به بلوغ عاطفی برای درک صحیح داشته باشند.

شمارهٔ ۱۳۵۵

تا چند مرا جانا از غمزه برنجانی
حسن خود و عشق ما گویا که نمی دانی

از غمزه کافرکیش دل برد و به جانم زد
از تیر جفا زخمی اینست مسلمانی

دل دادم و بد کردم بنگر به رخ زردم
وآنگاه بسی خوردم از کرده پشیمانی

چون زلف دل آویزت هستیم پریشان حال
تا چند کشم آخر زین نوع پریشانی

دانی که بجز کویت من قبله نمی دانم
لیکن تو به از من بس داری و تو می دانی

دردی ز فراق تو دارم به دل غمگین
گویند طبیبانم ای دوست تو درمانی

جانی تو جدا از تن گویند عزیزانم
بیچاره جهان بشنو تو زنده بی جانی

با خیل خیال تو هر شب به فغان گویم
ای نور دو چشم من آخر به که می مانی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.