هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق و بی‌توجهی معشوق رنج می‌برد. شاعر از سرگردانی، پریشانی، و آتش عشق می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به حالش ترحم کند. او از دست دادن دل و جان و عقل در راه عشق سخن می‌گوید و از ظلم معشوق شکایت دارد. در نهایت، شاعر امیدوار است که روزی از این غم رها شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، درد و رنج عشق، و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، درک کامل شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۱۳۵۴

نگارا چون قلم ما را به سر تا کی بگردانی
مگر حال من مسکین سرگردان نمی دانی

چو زلف خویشتن ما را مکن سودازده جانا
که در هجرت به جان آمد جهانی از پریشانی

مرا دردیست در عشقت که تا جانم به تن باشد
طبیب من تویی آخر چرا فارغ ز درمانی

دل و جان و قرار و هوش و صبر و عقل
به باد عشق بردادم تمام از روی نادانی

مرا بر باد بردادی و آتش در من افکندی
نه گویی تا به کی ما را چو خاک از دامن افشانی

مکن بر من ستم زین پس که کس این ظلم نپسندد
کنون ترسم که همچون من به درد دل فرو مانی

من بیچاره می دانم که باری تا غم هجران
نهادی بر دلم داغی که آن داغیست سلطانی

چو بلبل در قفس دایم چرا داری دلم در بند
قفس را بشکند روزی ز بار غصّه زندانی

جهانی سر به سر اندوه و بار غصّه می بینم
چرا این نازنین آخر ملولی از جهانبانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.