۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵۶

تو راست بر مه تابنده از شکر دهنی
قدی چو سرو روان سرو را ز گل بدنی

سزد که سرو خرامان ز پای بنشیند
به ناز اگر بخرامی به گوشه ی چمنی

به تنگنای دهانت سخن نمی گنجد
در آن دهن که تو داری که را رسد سخنی

میان مجمع خوبان نگاه می کردم
تو آفتابی و خوبان ز انجم انجمنی

به حکم حبّ وطن ای دل غریب ضعیف
ز کوی عشق تو خوشتر نباشدش وطنی

ز شوق بر در عشّاق در فراق رخت
هزار جامه قبا شد چه جای پیرهنی

من و هزار چو من طالب وصال تواند
ز درد عشق تو هریک فتاده در محنی

هزار حیلت و دستان و مگر و فن دانم
نمی رسم به وصالت به هیچ مکر و فنی

تو پادشاه جهانی و من گدای درت
به وصل همچو تویی خود کجا رسد چو منی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.