هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و جدایی میگوید و از نادانی خود و جور معشوق شکایت میکند. او از ریخته شدن خون دلش به دست معشوق سخن میگوید و از او میخواهد که بازگردد تا جانش را به آسانی فدای او کند. شاعر تأکید میکند که خیال معشوق همواره با اوست و دیگر طاقت دوری از او را ندارد. در پایان، از معشوق میخواهد که با لطفش چارهساز باشد، وگرنه او را به حال خود رها کند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مضامین عاشقانهای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۳۶۱
دلی ز دست بدادم ز روی نادانی
ز دست جور تو خوردم بسی پشیمانی
بریختی به ستم خون دل ز دیده ما
کنون به گردن تو خون ماست تا دانی
اگرچه دادن جان مشکلست در هجران
تو رخ نمای که تا جان دهم به آسانی
اگر کشند به چین صورت نگار به دست
بگو که صورت جان کی کشد چنین مانی
خیال دوست درآمد به دیده می گفتم
اگرچه هست خیالم به دوست می مانی
مرا ز روی تو زین بیش صبر و طاقت نیست
بیا که بر دل پردرد من تو درمانی
بیا و چاره کار جهان بجوی به لطف
وگرنه هم به غم حال خویش درمانی
ز دست جور تو خوردم بسی پشیمانی
بریختی به ستم خون دل ز دیده ما
کنون به گردن تو خون ماست تا دانی
اگرچه دادن جان مشکلست در هجران
تو رخ نمای که تا جان دهم به آسانی
اگر کشند به چین صورت نگار به دست
بگو که صورت جان کی کشد چنین مانی
خیال دوست درآمد به دیده می گفتم
اگرچه هست خیالم به دوست می مانی
مرا ز روی تو زین بیش صبر و طاقت نیست
بیا که بر دل پردرد من تو درمانی
بیا و چاره کار جهان بجوی به لطف
وگرنه هم به غم حال خویش درمانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.