هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج شاعر از فراق معشوق و التماس برای لطف و توجه اوست. شاعر خود را ناتوان و تنها توصیف می‌کند و تنها امیدش به معشوق است. او از عشق آشکار و جفای معشوق می‌گوید و آرزوی وصال را به عنوان تنها هدف زندگی بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۳۶۲

ای جان و زندگانی عمری و شادمانی
بر حال ما نظر کن کز لطف می توانی

من سخت ناتوانم جز تو کسی ندارم
از پیش خود مرانم هرچه کنی توانی

من در غم تو زارم وز خود خبر ندارم
لطفی بود به کارم گر از غمم رهانی

عشق تو آشکارا شد چون کنم نگارا
آخر تفقدی کن ای جان ما نهانی

از سوز ما و زاری آخر خبر نداری
تا کی کشم جفایت تا کی وفا ندانی

دانم ترا فراغت از حال زار ما هست
گر در دلت نیایم هم پرسشی توانی

عمریست تا دل من در کار عشق خون شد
بی دوست سیر گشتم از عمر و زندگانی

نرگس میان بستان مخمور بود باری
کز چشم شوخت [آموخت] سستی و ناتوانی

تلخست کام عیشم زهرست بی تو نوشم
جز وصل تو چه باشد مقصود این جهانی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.