۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶۳

صبا تو حال دل تنگ ما نکو دانی
به گوش یار رسان حال ما چو بتوانی

چو چشم سرخوش تو ناتوان و بیمارم
دمی تو نام من خسته بر زبان رانی؟

ز جان و دل شده ام بنده ات بدار مرا
کسی ز خود نرمانید بنده جانی

دلم به درد فراق تو سخت رنجوست
بیا که درد دل خسته را تو درمانی

چو مسکن دل من ای صبا نسیم تو است
خوش آمدی تو همانا ز کوی جانانی

به دامنت زده ام دست همّت از دو جهان
تو آستین جفا تا به چند بفشانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.