۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶۵

بده ساقی تو جام ارغوانی
ز دست غم مگر بازم رهانی

تن مسکین من از درد عشقت
گرفته چون دو چشمت ناتوانی

به هرزه در سر کار تو کردم
من خسته جگر جان و جوانی

به لعل دلکشش گفتم خدا را
بیا بوسی بده تا جان ستانی

روان پیش من آ ای سرو آزاد
که جانم را دل و تن را روانی

به الطاف عمیمت ای دلارام
چه باشد گر ز هجرم وارهانی

چو من از بندگانت بنده ای ام
کرم کن چون تو سلطان جهانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.