۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۶

دلبرا با ما تو لطف بی نهایت می کنی
از درم بازآ اگر با ما عنایت می کنی

ای امید دوستان هجر تو ما را دشمنست
دشمن ما را چرا آخر حمایت می کنی

دل ستانی غم دهی بر ما ستم داری روا
بعد از آن از من به صد دستان شکایت می کنی

گفته ای کاو گفت ترک عشق ما، بالله که من
بی خبر ز آنم بتا کز من روایت می کنی

ای دل سرگشته در هجران روی آن نگار
جان ز غم دادی و پنداری کفایت می کنی

ای صبا جان جهان یک سر معطّر می شود
چون ز زلف مشکبوی او حکایت می کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.