۱۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰۲

دلم شکسته چو زلف بتان یغمایی
نمی کنند جهان را به وصل دارایی

بتان گل رخ مه روی لیک بدمهرند
به سان ماه همه شب روند و هر جایی

چو سرو بر لب جویند رسته در دل ما
که دید سرو خدا را بدین دلارایی

صبا بجز تو ندارم کسی [که] راز دلم
به گوش یار رساند تو چون توانایی

ز ما به سرو چمن گو به ره نشین که تو را
به پیش قامت او نیست دست بالایی

ز من بگوی به مشّاطه روی خوبان را
چه حاجتست که با زخرفش بیارایی

اگرچه مهر من اندر دلت یقین نبود
نظر به سوی من خسته کن خدارایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.