۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰۷

آمد به مشامم ز سر زلف تو بویی
واندر طلبت زد دل تنگم تک و پویی

من گشته چو گویی به جهان در تک و پویم
باشد که بیابم ز سر زلف تو بویی

قدّت ز دو چشمم نشود دور نگارا
زان رو که کند سرو وطن بر لب جویی

گویند که صبرست دوای دل عاشق
صبر دل عشّاق تو سنگست و سبویی

چون دل بشکبید ز دو لعل شکرینش
چون صبر کند دیده ام از روی نکویی

از تاب دو چوگان سر زلف تو یارا
سرگشته میدان تو گشتیم چو گویی

از گوی زنخدان تو سرگشته جهانی
تدبیر چه باشد چو نبردم ز تو بویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.