۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰۸

ای مرا پیوند جان جانم تویی
چان چه ارزد جان و جانانم تویی

ای بسا دردی که دارم از فراق
یک زمان بازآ که درمانم تویی

بی وصالت [نیست] سامانی مرا
هم سری ما را و سامانم تویی

گر حیاتی هست ما را ز آن لبست
جان به تو زنده ست و جانانم تویی

باغ جان را نیست رونق بی قدت
واپس آ چون سرو بستانم تویی

من شده پروانه ی سوزان تو
در نظر شمع شبستانم تویی

بی رخت در چشم جانم نور نیست
در جهان بین ماه تابانم تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.