هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق و دوری معشوق می‌نالد و درد دل ناشی از این جدایی را بیان می‌کند. او با تصاویر شاعرانه مانند زلف معشوق، غمزه‌های دل‌ربا و شب‌های طولانی انتظار، احساسات خود را توصیف می‌کند. شاعر تأکید می‌کند که هیچ‌کس در جهان به شوخی و دلبری معشوق او نیست و با وجود بی‌وفایی معشوق، هنوز حاضر نیست حتی مویی از او را با همه جهان معامله کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی مفاهیم مانند فراق و دل‌سوزی نیاز به بلوغ عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۱۴۰۹

ای روان گشته ز چشمم ز فراقت جویی
ز چه از خون جگر در طلب مه رویی

شب دیجور به امّید سحر بیدارم
بو که از زلف تو آرد به دماغم بویی

تا به گرد رخ تو زلف چو چوگان دیدم
در سر کوی تو سرگشته منم چون گویی

گر زند ناوک دلدوزم از آن غمزه مست
چه تفاوت کند از دست کمان ابرویی

کسی ندیدست به عالم چو نگارم شوخی
دلبری لاله رخی سنگ دلی مه رویی

مشکل اینست که دل برد ز دستم ناگاه
نیست جز لطف ویم در دو جهان دلجویی

گرچه برگشت چو بخت از من بیچاره هنوز
نفروشم به همه ملک جهانش مویی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.