هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از فریدالدین عطار نیشابوری است که در آن شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید. او از زلف دل‌ربای معشوق، چشمان جادویی‌اش و جمال بی‌نظیرش یاد می‌کند و عشق و شیفتگی خود را بیان می‌دارد. شاعر همچنین به مفاهیم عمیق‌تری مانند کفر و ایمان اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که فراتر از این مفاهیم به حقیقت عشق و زیبایی بنگرد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیمی مانند کفر و ایمان نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۴۳۲

درکش سر زلف دلستانش
بشکن در درج درفشانش

جان را به لب آر و بوسه‌ای خواه
تا جانت فرو شود به جانش

جانت چو به جان او فروشد
بنشین به نظاره جاودانش

از دیدهٔ او بدو نظر کن
گر خواهی دید بس عیانش

زیرا که به چشم او توان دید
در آینهٔ همه جهانش

زلفش که فتاده بر زمین است
سرگشته نگر چو آسمانش

آویخته صد هزار دل هست
از یک یک موی هر زمانش

گر میل تو را به سوی کفر است
ره جوی به زلف دلستانش

ور رغبت توست سوی ایمان
بنگر رخ همچو گلستانش

ور کار ز کفر و دین برون است
گم گرد نه این طلب نه آنش

هرگه که فرید این چنین شد
هم نام مجوی و هم نشانش
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.