هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج دوری از وطن و عشق می‌گوید. شاعر از خستگی راه و بی‌اعتنایی دیگران به رنج‌هایش شکایت دارد، اما عشق را زبانی می‌داند که تنها آگاهان آن را درک می‌کنند. او با وجود محرومیت‌ها، به امید نگاهی از میان دیوارها بسنده می‌کند و در پایان، از سوزش درونی و نیاز به بیان سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر نیاز به درک و تجربه‌ی بیشتری دارد که معمولاً در سنین نوجوانی به بعد قابل درک است. همچنین، برخی از اشارات عرفانی ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱

منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها
واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها

آگاه زرنج بادیه باشند واپس ماندگان
محمل نشینان را چه غم باشد ز زخم خارها

هر کس که در این کاروان فهمد زبان عشق را
داند که در بانگ جرس پنهان بود گفتارها

گو باغبان بر روی ما بندد در گلزار را
ما را نگاهی بس بود از رخنه دیوارها

با این قد رعنا اگر برطرف گلشن بگذری
بندد ز طوق قمریان سرو چمن زنارها

عمری طبیب از گفتگو خاموش بودم این زمان
شد آب از سوز دلم مهر لب اظهارها
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.