هوش مصنوعی: این شعر از درد و درماندگی عاشق در برابر معشوق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که حتی فریاد گدا به سلطان نمی‌رسد. او از تاریکی شب‌های هجران می‌نالد و امیدی به سپیده‌دم ندارد. همچنین، از آسیب‌رساندن معشوق به دل عاشق می‌ترسد و وفا را در آزار ندادن عاشق می‌داند. شاعر مقایسه‌ای بین زیبایی معشوق و دیگران انجام می‌دهد و بیان می‌کند که هیچ‌کس در برابر خورشید جلوه‌ای ندارد. در پایان، از تأثیر هجران بر حال طبیب (احتمالاً خود شاعر) می‌پرسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد هجران و درماندگی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲

درماندگی خود بکه گوئیم خدا را
سلطان ندهد گوش بفریاد گدا را

گویند که هر تیره شبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را

گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را

از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین بیش مکن خون بدلم شرط وفا را

با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سهارا

گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.