هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم دوری از یار و احساس تنهایی و حسرت خود می‌گوید. او از رفتن و بازگشتن بی‌ثمرش سخن می‌گوید و از این که دیگر مانند گذشته به کوی یار باز نمی‌گردد اظهار ناراحتی می‌کند. شاعر از خواری‌های بسیار و نبود گل در باغ زندگی شکایت دارد و با یادآوری خاطرات گذشته، درد فراق را بیشتر احساس می‌کند. او از نداشتن جرأت برای بیان شکوه‌هایش می‌نالد و حسرت روزهای خوش گذشته را می‌خورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۱

رفتم و برگشتنم دیگر بکوی یار نیست
رفتنم از کوی او این بار چون هر بار نیست

گر روم کمتر بکویش به که در کویش مرا
باعث خواری بجز آمد شد بسیار نیست

ریخت از گلبن گل و افغان که ما را باغبان
رخصت نظاره داد اکنون که گل دربار نیست

مشت خاکی کز پس عهدی فشاندی بر سرم
می شناسم ای صبا، از آستان یار نیست

ای خوش آن شوقی که هر کس حلقه ای بر در زند
درگمان افتم که آمد یار و دانم یار نیست

آه ازین حسرت که از بیداد درد دل طبیب
شکوه ها دارم نهان و جرأت اظهار نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.