۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت
دلم ستمکشی واو ستمگری برداشت

منم که روز ازل از من آسمان و زمین
محبت پدری مهر مادری برداشت

خوشم بضعف تن اما فغان که صیادم
زصید من نظر از عیب لاغری برداشت

ز سنگ حادثه ایمن شود کسی که بتن
نهال هستی او ننگ بی بری برداشت

بحیرتم که زآوارگی چه دید که خضر
گذاشت پیروی از دست و رهبری برداشت

بملک حسن بت ماست خواجه ای که نظر
زبندگان ز غرور توانگری برداشت

گهر فروش دل من طبیب گاه سخن
چه ناله ها که ز انصاف مشتری برداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.