۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

صیاد را نگر که چه بیداد می کند
نه می کشد مرا ونه آزاد می کند

بنگر که یار خاطر ما شاد می کند
با غیر همنشین و مرا یاد می کند

مرغ دلم که اینهمه فریاد می کند
فریاد از تغافل صیاد می کند

خوش نغمه بلبلان چمن را چه شد که زاغ
بر شاخ گل نشسته و فریاد می کند

برما روا مدار ستم بیش از این که دل
تا کی مگر تحمل بیداد می کند؟

من ساده لوح و دلبر عاشق فریب من
هر دم بوعده ای دل من شاد می کند

آن بیوفا طبیب که ذکرش بخیر باد
دانسته ای که هیچ ترا یاد می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵ - نوایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.