۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

گو روزگار هرچه تواند بما کند
ما و تو را مباد که از هم جدا کند

مرغ شکسته بالم و صیاد بیوفا
ترسم باین بهانه زدامم رها کند

آزار ما بسست، که خود را بخون کشد
کاوش کسی که با دل مجروح ما کند

گستاخ می وزد بحریم چمن رواست
گر عندلیب شکوه زباد صبا کند

در هجر اگر طبیب شبی روز کرده ای
دانی شب فراق بروزم چها کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.