۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

گفتی از جور فراقت چه بمن می گذرد
آنچه از باد خزانی بچمن می گذرد

خونم از شوق بجوش آمده ای همسفران
تا کجا حرف عزیزان وطن می گذرد

بسراغم همه جا گریه کنان می آئی
گر بدانی که بغربت چه بمن می گذرد

طرفه راهیست ره عشق که هر کس سرکرد
از غم جان و ز اندیشه تن می گذرد

لب ز افسانه فروبند که در محفل عشق
سخن آنجا همه از تیغ و کفن می گذرد

بگذرد بر دلم از یاد وطن آنچه طبیب
بعقیق از غم حرمان بیمن می گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.