۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱

دل عاشق نمی گردد براحت مهربان هرگز
که بلبل در چمن از گل نبندد آشیان هرگز

بخود چون زخم گل مرهم نگیرد داغ هجرانم
نگردد هیچکس یارب جدا از دوستان هرگز

ز خونریز اسیران نیست پروا چشم مستش را
که رحمی نیست رهزن را بجای کاروان هرگز

طبیب از شوق عشقش شمع سان در وقت جان دادن
زبان از حرف عشق او نیارد در دهان هرگز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.