هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و انتظار یار مینالد و با وجود تیرگی روزگار، به طبع یارش شکر میگوید. او از سوختن در آتش عشق و نداشتن همدم در شبهای جدایی شکایت دارد و احساس میکند که چارهای برای وضعیتش وجود ندارد. با این حال، حتی اگر یارش به او روی خوش نشان دهد، از کردههای خود شرمسار خواهد بود.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهای است که درک آنها به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۰۸
رحمی، رحمی که از کنارم
رفتی تو و کشت انتظارم
هر چند که تیره روزگارم
صد شکر پسند طبع یارم
هر دم بهوای تیغش از جیب
چون شمع سر دگر برآرم
از سوختنم گزیر نبود
در گلشن روزگار خارم
چون غنچه چیده نیست هرگز
پروای خزان غم بهارم
در بستر غم شب جدائی
می نالم و همدمی ندارم
زحمت ندهم بچاره سازان
کز چاره گذشته است کارم
شد آب و زدیده ام روان شد
از آتش عشق جسم زارم
گیرم که طبیب دوست بخشد
از کرده خویش شرمسارم
رفتی تو و کشت انتظارم
هر چند که تیره روزگارم
صد شکر پسند طبع یارم
هر دم بهوای تیغش از جیب
چون شمع سر دگر برآرم
از سوختنم گزیر نبود
در گلشن روزگار خارم
چون غنچه چیده نیست هرگز
پروای خزان غم بهارم
در بستر غم شب جدائی
می نالم و همدمی ندارم
زحمت ندهم بچاره سازان
کز چاره گذشته است کارم
شد آب و زدیده ام روان شد
از آتش عشق جسم زارم
گیرم که طبیب دوست بخشد
از کرده خویش شرمسارم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.