هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او خود را مانند شمعی می‌داند که از سوز عشق می‌سوزد و مانند بلبلی است که از حسرت، پروایی از گرفتاری‌ها ندارد. شاعر از ابتلای به محنت در جوانی و داشتن بهاری در آغوش خزان گلایه می‌کند. او خود را مانند صدفی می‌داند که گوهر برای دیگران دارد و از آزردگی دل و اشک‌های خونین می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده مانند عشق، رنج و حسرت است که درک آن‌ها برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۱۰

زهجرانت سخن هر شب که با دل در میان دارم
زسوز عشق همچون شمع آتش بر زبان دارم

بسان بلبل تصویر عمری شد که از حسرت
نه پروا از گرفتاری نه ذوق آشیان دارم

بمحنت مبتلا گشتم در آغاز جوانیها
بهاری چون گل رعنا در آغوش خزان دارم

ندارم همچو گل دلتنگیی از بهر مشت زر
بکف همچون صدف گوهر برای دیگران دارم

طبیب از بس دلم آزرده است از چشم میگونی
بخون آغشته مژگانی چو شاخ ارغوان دارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.