هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و اندوه‌های خود در غیبت معشوق می‌گوید. او از بار سنگین هستی، ناله‌هایش که به درختان ماتم‌زده تبدیل شده‌اند، و اشک‌هایی که در میان کاروان عاشقان شوری ایجاد کرده، سخن می‌گوید. در نهایت، او خود را به دریای بیکران می‌سپارد، گویی که درمان دردهایش را در خطرهای پیش رو می‌جوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند 'بار هستی' و 'بحر بیکران' نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۱۱

بی تو خود را بسکه از تاب و توان انداختم
بار هستی بود بر دوشم گران، انداختم

هر نهالی از فغانم گشت نخل ماتمی
در گلستانی که طرح آشیان نداختم

رهروان عشق را داغ از سرشگ افتاده بود
شوری از اشگم میان کاروان انداختم

دامن موج خطر باشد مرا ساحل طبیب
کشتی خود را ببحر بیکران انداختم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.