۱۹۵ بار خوانده شده
باین خوشم که زدردت بدیده خواب ندارم
ولی دریغ که دردم فزون و تاب ندارم
رسیده ضعف بجائی مرا که از من خسته
تو حال پرسی و من طاقت جواب ندارم
نیم غمین که فتادم ز پا غمم همه اینست
که می روی تو و من قوت شتاب ندارم
زپا فتادگی خود طبیب ازین همه نالم
که رفت محمل و من پای در رکاب ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ولی دریغ که دردم فزون و تاب ندارم
رسیده ضعف بجائی مرا که از من خسته
تو حال پرسی و من طاقت جواب ندارم
نیم غمین که فتادم ز پا غمم همه اینست
که می روی تو و من قوت شتاب ندارم
زپا فتادگی خود طبیب ازین همه نالم
که رفت محمل و من پای در رکاب ندارم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.