۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

بسکه دیدم سست عهدی از تو دل برداشتم
از تو ای پیمان شکن امید دیگر داشتم

داشتم امید وصل اکنون بهجران خوشدلم
عاقبت بر دل نهادم آنچه در سر داشتم

سرکشی ای شاخ گل از بلبل خود تا بچند
کاشکی من آشیان بر شاخ دیگر داشتم

در خیالت سر بزانو دوش خوابم برده بود
یارب از آن خواب خوش بهر چه سر برداشتم

ای خوش آن شبها که در هجر فروزان اختری
مردمان در خواب و من چشمی باختر داشتم

مردم از افسردگی افسوس از آن عهدی طبیب
کآستین را هر زمان بر دیده تر داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.