۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶

اگر از حال ما پرسی بپرس از طره ی جانان
پریشانان نکو دانند احوال پریشانان

ملک آسوده در خلوت سرا و دادخواهان را
دریغا خون کند در دل تغافلهای دربانان

نکویان سست پیمانان و من داغم درین گلشن
که می خوانند گلهای چمن را سست پیمانان

مکن منع از گرستن عاشقان را حسبة لله
میفشان آستین بر دیده ی خون دل افشانان

نهانی رازهای عشق را شادم که در مجلس
ندیدم چون سبک روحی نهفتم از گران جانان

به حالم گرفتد کافر شود شایسته ی رحمت
نه آخر من مسلمانم خدا را ای مسلمانان

رسد نازش به مرغان چمن گو مرغ روح من
بگردد بعد مردن گرد کویت بال افشانان

کیم من تا به خاکم رنجه سازی آن کف پا را
به خاک من گذاری کن نگارا با رگی رانان

باین آلوده دامانی که من رفتم زهی حسرت
که پاکان بگذرند از تربتم برچیده دامانان

طبیب از چشم خلق افتادم و رسم قدیمست این
که می افتد نهال بی ثمر از چشم دهقانان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.