۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

شب چو بمیرم به سر کوی تو
زنده شوم صبحدم از بوی تو

می گذری خنده زنان از برم
می نگرم گریه کنان سوی تو

تانگری جان و دل سوخته
بر سر هم ریخته در کوی تو

آمده ام اشک فشان از دو چشم
آب زنم خاک سر کوی تو

فاخته دیگر نکند یاد سرو
ساخته با قامت دلجوی تو

سوخته از خوی تو جان طبیب
کآتش جانسوز بود خوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.