هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و آرزوی وصال معشوق می‌گوید. او خود را درخت خشک‌یده‌ای می‌داند در مقابل نخل برومند معشوق. شاعر از تهی‌دستی و ناتوانی خود در رسیدن به معشوق سخن می‌گوید و امیدش را محال می‌داند. با این حال، یاد معشوق و آرزوی دیدارش او را به وجد می‌آورد. شاعر در نهایت به سادگی‌های زندگی مانند خلوت، دوستان و لحظه‌های حال به عنوان گنجینه‌های خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات دارد.

شمارهٔ ۱۶۲

مشکل که دهد دست مرا با تو وصالی
تو نخل برومندی ومن خشگ نهالی

ما را که بجز دست تهی نیست بضاعت
اندیشه وصل تو؟ تمنای محالی!

آن نیست که پیوسته کنم وصل تمنا
گر ماه بماهی بود و سال بسالی

جانکاه تر از هجر تو نومیدی وصلست
ای کاش که میداشتم امید وصالی

از جلوه شوخی دهدم یاد و خروشم
بینم چو درین دشت خرامنده غزالی

کامی که مرا از دو جهانست سه چیزست
کنجی و حریفی دو سه و صحبت حالی

از خامه فشانی طبیب اینهمه گوهر!
این کلک گهربار مبیناد زوالی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.