۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

مسلمانان مرا حال تباهی
بود از گردش چشم سیاهی

قدش سروی ولی پاینده سروی
رخش ماهی ولی تابنده ماهی

بیان گرنیست ما را هست اشگی
زبان گر نیست ما را هست آهی

تویی حاکم منت فرمان پذیری
تویی سلطان منت فریاد خواهی

منم آن ناتوان صیدی که صیاد
کشاند هر دمش تا صیدگاهی

محبت را گواه آرم اگر تو
زمن خواهی درین دعوی گواهی

طبیب این سینه گرمی که داری
عجب کز تربتت روید گیاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.