هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد فراق و ناکامی در عشق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌عدالتی و ستمگری روزگار شکایت دارد و از نرسیدن به معشوق و بی‌پاسخ ماندن عشقش می‌نالد. او از غم هجران و انتظار کشیدن می‌گوید و در نهایت، با پذیرش سرنوشت، از معشوق می‌خواهد که حداقل یک بار بر مزارش گذر کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و غمگین است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق، انتظار و مرگ نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۶۴

یاد آرای ستمگر از حال خاکساری
روزی اگر بکویت بادآورد غباری

هر کس درین گلستان نخلی نشاند بر داد
جز نخل ما که هرگز باری نداد باری

مادر پس و تو جانا در منزلی نشسته
ما غرقه و تو یارا آسوده در کناری

پر اشگ حسرتم چشم در گرد کلفتم دل
این دشت بیکرانست و آن بحر بی کناری

هر کس بوعده گاهی عمری نشسته باشد
از حال ماست آگاه در راه انتظاری

دردا که رفت عمر و از تو نشد نصیبم
نه غمزه نهانی نه لطف آشکاری

کشتی مرا و خونم بادت حلال جانا
یکبار بر مزارم گر افکنی گذاری

بگزیده از نکویان دیگر طبیب خسته
هجران گزین نگاری فرقت پسند یاری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.