هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از غم و شادی‌هایی که در این راه تجربه کرده می‌گوید و از تلاش‌های بی‌پایانش برای رسیدن به وصال معشوق سخن می‌راند. شاعر از زیبایی‌های معشوق و تأثیر آن بر جهان اطرافش می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که هرچه گفته، از سر عشق و اشتیاق بوده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۹

یک غمت را هزار جان گفتم
شادی عمر جاودان گفتم

عاشق ذره‌ای غمت دیدم
هر دلی را که شادمان گفتم

بر درت آفتاب را همه شب
عاشقی سر بر آستان گفتم

باز چون سایه‌ای همه روزش
در بدر از پیت دوان گفتم

ذره‌ای عکس را که از رخ توست
آفتاب همه جهان گفتم

تا که وصف دهان تو کردم
قصه‌ای بس شکرفشان گفتم

چون بدو وصف را طریق نبود
ظلم کردم کزان دهان گفتم

زان سبب شد مرا سخن باریک
کز میان تو هر زمان گفتم

ماه رویا هنوز یک موی است
هرچه در وصل آن میان گفتم

گفته بودم که در تو بازم سر
بی توام ترک سر از آن گفتم

گفتی از دل نگویی این هرگز
راست گفتی که من ز جان گفتم

باد بی‌تو سر زبانم شق
گر من این از سر زبان گفتم

خواستم ذره‌ای وصال از تو
وین سخن هم به امتحان گفتم

در تو نگرفت از هزار یکی
گرچه صد گونه داستان گفتم

چون نشان برده‌ای دل عطار
هرچه گفتم بدان نشان گفتم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.