هوش مصنوعی:
این متن به توصیف پهلوانان و فرمانروایان ایران در دوران باستان میپردازد که در برابر حملات دشمنان از جمله شلمنصر و آتور از نینوا ایستادگی کردند. نامهایی مانند گرشاسب، سام، رستم، زال، فرامرز، و گودرز به عنوان قهرمانان و مدافعان ایران ذکر شدهاند. همچنین، به نبردهای آنان با دشمنان و نقش آنان در حفظ ایران اشاره شده است.
رده سنی:
12+
متن دارای محتوای حماسی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان کمسن پیچیده باشد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم نیاز به درک نسبی از تاریخ و ادبیات دارند.
بخش ۱۱ - احوال سلم و تور و عصر پهلوانی
اگرچه پس از آن دو فرمانروا
شلمنصر و آتور از نینوا
که امروز خوانندشان سلم و تور
بر ایران همی تاختندی ستور
ولی پهلوانان آن روزگار
چو گرشسب و نیرم چو سام سوار
همان قارن و اکمن پیلتن
دگر زال و مهراب لشکر شکن
چو رستم که او شد سر داستان
لقب کرد دستان ورا باستان
زواره فرامرز و کشواد پیر
چو سیرنک شاه آن یل تیز ویر
همان زو که افراخت زابلستان
همه سیستان ساخت چون گلستان
چو تهماسب که اوزاب را بد پدر
تهمتن به شهنامه خواندش مگر
کریمان به جز او نبوده است کس
همان سام سهم آبان است و بس
سرند همایون و فرخ تورک
شماساس و اترد شد سبب بزرگ
چو گودرز کاو بد کدور لاهور
چو کهرم که جهرم ازو بد مگر
همان خوم بابا کش بدی نام، هوم
در اهواز بودی ورا مرز و بوم
چنین پهلوانان با فر و زور
که بر چرخ گردون رساندند شور
در ایام فترت دلیران بدند
به مردی نگهدار ایران بدند
گهی رزم به آتوریان ساختند
گهی بر فراز آبیان تاختند
کرا از زبان دری نیست تاب
فراز آب را خوانده افراسیاب
چو جیحون که او را چو بنگاشتند
مران رود را جهن پنداشتند
همان شیده که اقوام شیتا بدند
به قوم فراز آب همتا بدند
بر ایران همی تاختند آن گروه
همه مردم آمد از ایشان ستوه
دلیران ایران درین دار و گیر
زهر سو به کردار درنده شیر
نگه داشتند آن سریر مهی
که گاه مهی بد زشاهان تهی
چو گرشسب کوشد به هندو دیار
سمیرامس از وی بشد زخم دار
بجنگید با نامور رامسیس
که خوانندش امروز سیروسریس
به «ارکوشیا» بد مگر این نبرد
که هندوکشش خوانده آزاد مرد
همان هاکهامانش نامور
که سیروس را بود هفتم پدر
زبابل همی تاخت تا نینوا
به آلامیان بود فرمانروا
شلمنصر و آتور از نینوا
که امروز خوانندشان سلم و تور
بر ایران همی تاختندی ستور
ولی پهلوانان آن روزگار
چو گرشسب و نیرم چو سام سوار
همان قارن و اکمن پیلتن
دگر زال و مهراب لشکر شکن
چو رستم که او شد سر داستان
لقب کرد دستان ورا باستان
زواره فرامرز و کشواد پیر
چو سیرنک شاه آن یل تیز ویر
همان زو که افراخت زابلستان
همه سیستان ساخت چون گلستان
چو تهماسب که اوزاب را بد پدر
تهمتن به شهنامه خواندش مگر
کریمان به جز او نبوده است کس
همان سام سهم آبان است و بس
سرند همایون و فرخ تورک
شماساس و اترد شد سبب بزرگ
چو گودرز کاو بد کدور لاهور
چو کهرم که جهرم ازو بد مگر
همان خوم بابا کش بدی نام، هوم
در اهواز بودی ورا مرز و بوم
چنین پهلوانان با فر و زور
که بر چرخ گردون رساندند شور
در ایام فترت دلیران بدند
به مردی نگهدار ایران بدند
گهی رزم به آتوریان ساختند
گهی بر فراز آبیان تاختند
کرا از زبان دری نیست تاب
فراز آب را خوانده افراسیاب
چو جیحون که او را چو بنگاشتند
مران رود را جهن پنداشتند
همان شیده که اقوام شیتا بدند
به قوم فراز آب همتا بدند
بر ایران همی تاختند آن گروه
همه مردم آمد از ایشان ستوه
دلیران ایران درین دار و گیر
زهر سو به کردار درنده شیر
نگه داشتند آن سریر مهی
که گاه مهی بد زشاهان تهی
چو گرشسب کوشد به هندو دیار
سمیرامس از وی بشد زخم دار
بجنگید با نامور رامسیس
که خوانندش امروز سیروسریس
به «ارکوشیا» بد مگر این نبرد
که هندوکشش خوانده آزاد مرد
همان هاکهامانش نامور
که سیروس را بود هفتم پدر
زبابل همی تاخت تا نینوا
به آلامیان بود فرمانروا
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰ - سلاله ی فریدون
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - سلاله ی مدی و پادشاهی کیقباد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.