هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از گم شدن خود در سفر عشق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که در این سفر، از نظر دو جهان گم شده و نام و نشان خود را از هر دو عالم از دست داده است. شاعر احساس می‌کند که از خطوط تن و جان خود گم شده و دیگر کسی او را نمی‌بیند. او از اشک‌ریختن و رقصیدن و نعره زدن در این گم‌شدگی سخن می‌گوید و در نهایت، خود را در برابر خورشید و دریا گم‌شده می‌بیند. این متن بیانگر تجربه‌ای عمیق از عشق و گم‌شدگی در آن است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن‌ها را به درستی درک کرد.

غزل شمارهٔ ۴۹۷

در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم

نام و نشانم ز دو عالم مجوی
کز ورق نام و نشان گم شدم

هیچ کسم نیز نبیند دگر
کز خطوات تن و جان گم شدم

جامه‌دران اشک فشان آمدم
رقص‌کنان نعره‌زنان گم شدم

چون همه از گم شدگی آمدند
گم شدگی جستم از آن گم شدم

بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم

گم شدم و گم شدم و گم شدم
خود چه شناسم که چه سان گم شدم

سایهٔ یک ذره چه سان گم شود
در بر خورشید چنان گم شدم

بحر شغبناک چو گشت آشکار
بر صفت قطره نهان گم شدم

قطره بدم بحر به من باز خورد
تا خبرم بد به میان گم شدم

شد همگی هستی عطار نیست
تا ز میان همگان گم شدم
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.