هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عطار نیشابوری است که در آن شاعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید. او از فداکاریهای خود در راه این عشق، از جمله از دست دادن همه چیز، سوختن دل و ریختن اشک، و حتی از دست دادن تاج و تخت خود میگوید. شاعر معشوق را بیهمتا و بینظیر میداند و تمام وجود خود را وقف او کرده است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۵۰۴
تا بر رخ تو نظر فکندم
بنیاد وجود برفکندم
مرغی بودم به دست سلطان
از دست تو بال و پر فکندم
هرچیز که داشتم تر و خشک
از اشک به آب در فکندم
دل سوخته بر بلا نهادم
جان شیفته برخطر فکندم
تا خاک در تو تاج کردم
بر خاک تو تاج در فکندم
تا ناوک غمزهٔ تو دیدم
از ناوک تو سپر فکندم
خود را چو قلم ز عشق خطت
هر روز هزار سر فکندم
تا من سخن رخ تو گفتم
بس تاب که در قمر فکندم
تا من صفت لب تو کردم
بس سوز که در شکر فکندم
بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب
در خرمن خشک و تر فکندم
از حلقهٔ آسمان قمر را
بی چهرهٔ تو به در فکندم
همتای تو در جهان ندیدم
چندان که همی نظر فکندم
با چهره و با سرشک عطار
عمری است که سیم و زر فکندم
بنیاد وجود برفکندم
مرغی بودم به دست سلطان
از دست تو بال و پر فکندم
هرچیز که داشتم تر و خشک
از اشک به آب در فکندم
دل سوخته بر بلا نهادم
جان شیفته برخطر فکندم
تا خاک در تو تاج کردم
بر خاک تو تاج در فکندم
تا ناوک غمزهٔ تو دیدم
از ناوک تو سپر فکندم
خود را چو قلم ز عشق خطت
هر روز هزار سر فکندم
تا من سخن رخ تو گفتم
بس تاب که در قمر فکندم
تا من صفت لب تو کردم
بس سوز که در شکر فکندم
بی خوشهٔ زلفت آتشی صعب
در خرمن خشک و تر فکندم
از حلقهٔ آسمان قمر را
بی چهرهٔ تو به در فکندم
همتای تو در جهان ندیدم
چندان که همی نظر فکندم
با چهره و با سرشک عطار
عمری است که سیم و زر فکندم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.