هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید. او از زلف معشوق، لبهایش و آرزوی وصال او صحبت میکند و احساسات عمیق خود را بیان میدارد. شاعر همچنین از درد فراق و ناامیدی از رسیدن به معشوق میگوید و زیباییهای او را با عناصر طبیعت مانند خورشید و نرگس مقایسه میکند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۵۰۷
سواد خط تو چون نافع نظر دیدم
روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد
حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت
من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
تو را میان الف است و الف ندارد هیچ
که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
کمند زلف تورا کافتاب دارد زیر
هزار حلقه گرفتار یکدگر دیدم
به حلق آمده جان در درون هر حلقه
هزار عاشق گم کرده پا و سر دیدم
سزد که هندی تو نام نرگس است از آنک
دو هندوی رخ تو نرگس بصر دیدم
چگونه شور نیارم ز آرزوی لبت
کز آرزوی لبت شور در شکر دیدم
ورای دولت وصل تو هیچ دولت نیست
ولی چه سود که آن نیز برگذر دیدم
چگونه وصل تو دارم طمع که من خود را
ز تر و خشک لبخشک و چشمتر دیدم
به عالم که ز وصلت سخن رود آنجا
هزار تشنه به خون غرقه بیشتر دیدم
ز مشرقی که ازو آفتاب حسن تو تافت
هزار عرش اگر بود مختصر دیدم
چو در صفات توام آبروی میبایست
فرید را سخنی همچو آب زر دیدم
روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد
حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت
من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
تو را میان الف است و الف ندارد هیچ
که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
کمند زلف تورا کافتاب دارد زیر
هزار حلقه گرفتار یکدگر دیدم
به حلق آمده جان در درون هر حلقه
هزار عاشق گم کرده پا و سر دیدم
سزد که هندی تو نام نرگس است از آنک
دو هندوی رخ تو نرگس بصر دیدم
چگونه شور نیارم ز آرزوی لبت
کز آرزوی لبت شور در شکر دیدم
ورای دولت وصل تو هیچ دولت نیست
ولی چه سود که آن نیز برگذر دیدم
چگونه وصل تو دارم طمع که من خود را
ز تر و خشک لبخشک و چشمتر دیدم
به عالم که ز وصلت سخن رود آنجا
هزار تشنه به خون غرقه بیشتر دیدم
ز مشرقی که ازو آفتاب حسن تو تافت
هزار عرش اگر بود مختصر دیدم
چو در صفات توام آبروی میبایست
فرید را سخنی همچو آب زر دیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.