هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق شدید و فنا شدن در عشق معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که وجودش در آتش عشق سوخته و چیزی از خود باقی نمانده است. عشق معشوق چنان در دلش جای گرفته که او را از هرگونه سود و زیان دنیوی رها کرده و به جوهر عشق تبدیل شده است. شاعر خود را آیینه‌ای می‌بیند که تمام کائنات را منعکس می‌کند و گاهی پرده‌های آسمان را می‌گشاید و گاهی چهره‌ی آفتاب را نمایان می‌سازد. در نهایت، او خود را نه عطار، بلکه عودی می‌داند که در آتش عشق سوخته است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۰۶

تا عشق تو سوخت همچو عودم
یک ذره نماند از وجودم

تا بگذشتی چو باد بر من
بر خاک فتاده در سجودم

یک لحظه ز تو نمی‌شکیبم
خود را صد ره بیازمودم

عشقت چو نشست در دلم ساخت
برخاست ز ره زیان و سودم

از جوهر عشق هر دو عالم
یک ذره ز خویش می‌نمودم

چون نیک به خود نگاه کردم
من خود به میانه در نبودم

چون من به خودی نبود گشتم
آیینه کاینات بودم

گه پردهٔ آسمان گشادم
گه چهرهٔ آفتاب سودم

از بس که بسوختم درین تاب
عطار نیم ولیک عودم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.