۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

ز عشقت دل مسلم برنگردد
ز کویت باد بی غم برنگردد

ز من پرسی باشد عاشق آنکس
که با زخمت ز مرهم برنگردد

سر شاخ امید آن مرغ دارد
که از دام تو یکدم برنگردد

به یک زخم از تو چون گردد آن دل؟
که گر خونش خوری هم برنگردد

ترا پرسم که برگشتی ز بیداد
بگوی آری که عالم برنگردد

ز عشقت بر نگردم من تو دانی
که تشنه ز آب زمزم برنگردد

تو محرم باش و خوش بنشین که هرگز
مجیر از هیچ محرم برنگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.