هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از نرسیدن به معشوق و رنج‌های عشق شکایت دارد و بیان می‌کند که بدون یاری معشوق، هیچ درمانی برای دردش وجود ندارد. همچنین، او از بی‌وفایی و جفای معشوق گلایه می‌کند و امیدوار است که روزی به وصال برسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و ارتباط باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۹

با سر زلف تو مرا کار به جایی نرسد
درد مرا گر تو تویی از تو دوایی نرسد

از تو هر آن روز که من گل به وفا می طلبم
شب نرسد تا به دلم خار جفایی نرسد

در غم آنم که شود عمر من از دست چو گل
وز چمن وصل توان مهر گیایی نرسد

نیست عجب گر نرسد گوهر وصل تو به من
ملک سلیمان چه عجب گر به گدایی نرسد

بر سر شاخی که ازو بوی وفای تو دمد
من نرسم که بر فلک بی سر و پایی نرسد

بی تو مجیرست و لبی مانده دعای تو درو
که دست او در غم تو جز به دعایی نرسد
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.