هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و غم‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از آتش درون و فریادهایش می‌ترسد و آرزو می‌کند که بتواند با وصال معشوق، آرامش یابد. همچنین، از روزهای گذشته عبور کرده و اکنون تسلیم غم شده است. در نهایت، به امید بازگشت به سوی معشوق، دل را به رشوت می‌سپارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به تفسیر و دانش ادبی دارند.

شمارهٔ ۴۶

مگذار تا توانی کز غم فغان برآرم
ترسم کز آتش دل دود از جهان برآرم

آبی بر آتشم زن ورنه به آه سینه
بس گرد فتنه هر شب کز آسمان برآرم

عمرم به وصل بستان کاین دولتم نباشد
کز جیب عشق سودی بی صد زیان برآرم

جان خواستی غمت را گو پای بر کران نه
تا من به جان سپردن دست از میان برآرم

از روز رفته بگذر کاکنون به شحنه غم
دل می دهم به رشوت تا کار جهان برآرم

افغان من به بوسی در لب شکن که گردون
با فتنه سر در آرد گر من فغان برآرم

گفتی مجیر ازین در کی باز گردد آخر
آنگه که پای دل را زان آستان برآرم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.