هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که حاضر است همه رنج‌ها را برای او تحمل کند. او از جان و دل خود می‌گذرد و تنها رضای معشوق را می‌خواهد. شاعر حتی از جفاهای معشوق نیز شکایت نمی‌کند و عشق خود را بی‌قید و شرط ابراز می‌دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۵۶

داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو

گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟

دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
جان که بود که جان کند تا نبود رضای تو؟

گر تو بدان خوشی که من بی تو ز تو جفا برم
خوش بنشین که کرده ام حرز دل از جفای تو

سوخته دل مکن مرا بو که به تو سزا شوم
زانکه نباشد ای صنم سوخته دل سزای تو

هر چه توانی از بدی گر بکنی به جای من
آن نه منم که بد کنم تا بزیم به جای تو

گر ز تو لاف زد مجیر از سر خشم در گذر
به که ز تو به نیک و بد لاف زند گدای تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.