هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و رنجهای عاشقانه سخن میگوید. شاعر از درد فراق، وعدههای پوچ معشوق و آتش عشقی که هم خشک و هم تر را میسوزاند، گلایه میکند. معشوق با رفتارش بنیاد عمر شاعر را برمیافکند و او را در دردسر میاندازد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین اشاره به رنجهای عاطفی نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۶۸
باز از دو لب به عالم صد شور درفگندی
بنیاد عمر ما را یکباره بر فگندی
بر می ز پر طوطی مهری دگر نهادی
بر گل ز طوق قمری بندی دگر فگندی
گفتم که تا بد از تو خورشید وصل بر من
خود بر چنین سخنها کم سایه بر فگندی
گفتی که خاک من شو تا آب روی بینی
گشتم ولی چو خاکم بیرون در فگندی
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی
تو آمدی و آتش در خشک و تر فگندی
یک روزه وصل جستم گفتی سرش ندارم
زانم خجل که خود را در دردسر فگندی
هر شب مجیر بی تو زان با جگر خورد خون
کورا به وعده کژ خون در جگر فگندی
بنیاد عمر ما را یکباره بر فگندی
بر می ز پر طوطی مهری دگر نهادی
بر گل ز طوق قمری بندی دگر فگندی
گفتم که تا بد از تو خورشید وصل بر من
خود بر چنین سخنها کم سایه بر فگندی
گفتی که خاک من شو تا آب روی بینی
گشتم ولی چو خاکم بیرون در فگندی
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی
تو آمدی و آتش در خشک و تر فگندی
یک روزه وصل جستم گفتی سرش ندارم
زانم خجل که خود را در دردسر فگندی
هر شب مجیر بی تو زان با جگر خورد خون
کورا به وعده کژ خون در جگر فگندی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.