هوش مصنوعی: این شعر از بی‌وفایی روزگار، ناپایداری عمر، غم‌های زندگی و فراق دوستان قدیمی سخن می‌گوید. شاعر از ناعادلانه بودن زمانه و از دست دادن یاران باوفا شکایت دارد و بر این نکته تأکید می‌کند که در دنیا چیزی جز غم و اندوه یافت نمی‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی مانند ناپایداری عمر، غم‌های زندگی و فراق دوستان ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد. درک این مضامین نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۷

از عشوه روزگار فریاد
کو خود ز وفا نمی کند یاد

آباد بر آن کسی که او هست
از بندگی زمانه آزاد

بر عمر مساز تکیه چون هست
این طارم عمر سست بنیاد

گویی که زمانه بر دل خلق
از راحت و رنج داد و بیداد

هر در که گشاده بود در بست
هر راه که بسته بود بگشاد

در عرصه چار طاق خاکی
یابی همه چیز جز دلی شاد

غم های زمانه نیست گویی
الا ز برای آدمی زاد

یاران قدیم ما که بودند
دمساز و لطیف و خوشدل و راد

گه بوده حریف جام باده
گه گشته رفیق تیغ پولاد

هم محرم وصل های شیرین
هم مونس غصه های فرهاد

رفتند چنانکه در جهان کس
زایشان نکند به سالها یاد

با هم نفسان خوش است عشرت
با دجله نکوترست بغداد

هر واقعه کو فتاد ما را
زین واقعه صعب تر نیفتاد

بدتر ز فراق دوستان چیست؟
کس فرقت دوستان مبیناد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.