۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۷

پشتا پشت است با تو کارم
تو فارغ و من در انتظارم

ای موی میان بیا و یکدم
سر نه چو سرشک در کنارم

دیری است که با توام قراری است
زان بی تو همیشه بی قرارم

خون می‌گریم که قلب افتاد
در عشق تو نقد اختیارم

ای صد شادی به روزگارت
برده است غم تو روزگارم

تا یک نفسم ز عمر باقی است
بیرون ز غم تو نیست کارم

با حلقهٔ بی شمار زلفت
از حد بیرون شمار دارم

گر زیر و زبر شود دو عالم
با زلف تو کی رسد شمارم

دل می‌خواهی ز بی دلی تو
ای کاش بجاستی هزارم

تا چون غم تو ز دور آید
من پیش غم تو جان سپارم

شادی نرسد ز تو به عطار
غم بس بود از تو یادگارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.