هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج ناشی از آن سخن می‌گوید. او از سوختن در آتش عشق و غم‌های ناشی از آن می‌نالد و ترس از سوختن بیش از حد و نابودی را بیان می‌کند. شاعر همچنین به از بین بردن پرده‌های پندار و رسیدن به حقیقت اشاره می‌کند و از ساقی می‌خواهد تا جام می بیاورد تا بتواند از قید و بندهای دنیوی رها شود.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و سوختن در عشق ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۰

از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم
گویم نچنانم که دگربار بسوزم

بیم است که از آه دل سوخته هر شب
نه پردهٔ افلاک به یکبار بسوزم

زان با من دلسوخته اندک به نسازی
تا من ز غم عشق تو بسیار بسوزم

دانی که ز تر دامنی و خامی خود من
چندان که بسوزم نه به هنجار بسوزم

ترسم که اگر سوخته خواهند من خام
در آتش عشق افتم و دشوار بسوزم

تا چند تنم پردهٔ پندار به خود بر
وقت است که این پردهٔ پندار بسوزم

ای ساقی جان جام می آور تو به پیشم
تا خرقه براندزم و زنار بسوزم

آن به که به یک آتش دل وقت سحرگاه
هرجا که حجابی است به یکبار بسوزم

بوی جگر سوخته خواهی ز دم من
در سوختگی تا که چو عطار بسوزم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.