هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و فراق شکایت میکند و از بیخبری دل و ناامیدی از یافتن چارهای برای رهایی از این حال میگوید. او از بیتوجهی معشوق و ناتوانی در تحمل غم و رنج عشق مینالد و در نهایت به این نتیجه میرسد که هیچ چارهای جز تحمل این درد ندارد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی احساسی دارد. همچنین، بیان درد و رنج عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد یا باعث سردرگمی آنها شود.
غزل شمارهٔ ۵۳۹
با این دل بی خبر چه سازم
جان میسوزدم دگر چه سازم
از دست دل اوفتادهام خوار
چون خاک بدر بدر چه سازم
بس حیله که کردم و نیامد
یک حیلهٔ کارگر چه سازم
جانا نکنی به من نظر تو
کافتادهام از نظر چه سازم
کس جز تو خبر ندارد از من
پس میپرسی خبر چه سازم
گفتی که ز صبر توشهای ساز
چون عمر آمد به سر چه سازم
صبرم قدری غمت قضایی است
گر سازم ازین قدر چه سازم
گفتی به مگوی سر عشقم
در معرض این خطر چه سازم
گیرم که زبان نگاه دارم
با این رخ همچو زر چه سازم
ور روی به اشک خون نپوشم
با سوختن جگر چه سازم
گفتی که فرید چارهای ساز
نه چاره نه چارهگر چه سازم
جان میسوزدم دگر چه سازم
از دست دل اوفتادهام خوار
چون خاک بدر بدر چه سازم
بس حیله که کردم و نیامد
یک حیلهٔ کارگر چه سازم
جانا نکنی به من نظر تو
کافتادهام از نظر چه سازم
کس جز تو خبر ندارد از من
پس میپرسی خبر چه سازم
گفتی که ز صبر توشهای ساز
چون عمر آمد به سر چه سازم
صبرم قدری غمت قضایی است
گر سازم ازین قدر چه سازم
گفتی به مگوی سر عشقم
در معرض این خطر چه سازم
گیرم که زبان نگاه دارم
با این رخ همچو زر چه سازم
ور روی به اشک خون نپوشم
با سوختن جگر چه سازم
گفتی که فرید چارهای ساز
نه چاره نه چارهگر چه سازم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.