هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سردرگمی و ناآگاهی خود نسبت به وجود و جهان اطراف سخن می‌گوید. او از عشق و مستی عشق یار می‌گوید که باعث شده راه بازگشت به خود و جهان را گم کند. شاعر به بی‌جهتی و بی‌صفتی خود اشاره می‌کند و از ناتوانی در درک جنبش‌ها و قواعد وجود ابراز ناامیدی می‌کند. در نهایت، او از گم‌شدگی خود و ناتوانی در یافتن راه صحبت می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند سردرگمی وجودی و ناآگاهی نسبت به جهان ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۱

من پای همی ز سر نمی‌دانم
او را دانم دگر نمی‌دانم

چندان می عشق یار نوشیدم
کز میکده ره بدر نمی‌دانم

جایی که من اوفتاده‌ام آنجا
از هیچ وجود اثر نمی‌دانم

گر صد ازل و ابد به سر آید
از موضع خود گذر نمی‌دانم

جز بی جهتی نشان نمی‌یابم
جز بی صفتی خبر نمی‌دانم

مرغی عجبم زبس که پریدم
گم گشتم و بال و پر نمی‌دانم

این حال چو هیچکس نمی‌داند
من معذورم اگر نمی‌دانم

بگرفت دلم ز دانم و دانم
تا کی دانم مگر نمی‌دانم

چون قاعدهٔ وجود بر هیچ است
یک قاعده معتبر نمی‌دانم

جنبش ز هزار گونه می‌بینم
یک جنبش جانور نمی‌دانم

آن چیست که خلق ازوست جنبنده
کو علم چو این قدر نمی‌دانم

با خلق مرا چکار چون خود را
گم کردم و پا و سر نمی‌دانم

با آنکه فرید پست گشت این جا
زین پست بلندتر نمی‌دانم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.